استانها > آذربایجان شرقی

روایت یک عکاس از روزهای انقلاب در تبریز



خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- اسرا درویشی؛ تاریخ انقلاب اسلامی ایران، قصه‌ای است که در هر کوچه و خیابان، در هر مسجد و سنگر به‌جا مانده است؛ اما روایت این حماسه از نگاه یک عکاس، طعم دیگری دارد. عکاسی که نه تنها ثبت‌کننده تصویر انقلاب، بلکه خود یکی از بازیگران صحنه مقاومت بود. او از روزهای پرالتهاب تبریز می‌گوید؛ از جایی که مسجد مقبره و مسجد شعبان به پایگاه‌های روشنگری و مبارزه مردم تبدیل شدند. گفت‌وگوی با حاج حسین جباری پور، عکاس دوران انقلاب در تبریز روایتی زنده از خاطراتی است که هنوز بوی شور و شجاعت می‌دهند.

– مسجد مقبره و مسجد شعبان چه نقشی در انقلاب داشتند؟

مسجد مقبره و مسجد شعبان قلب تپنده انقلاب در تبریز بودند. روزها در مسجد مقبره سخنرانی و راهپیمایی داشتیم، شب‌ها هم برنامه‌های مسجد شعبان ادامه داشت. آنجا همه جمع می‌شدند؛ از مردم عادی گرفته تا فعالان سیاسی. هر کسی نقشی داشت و من که عکاس بودم، وظیفه‌ام ثبت لحظات انقلاب بود. عکس‌ها را در اندازه ۹ در ۱۲ چاپ می‌کردیم و همیشه دست به دست می‌شد.

– در این مسیر با خطر هم روبرو می‌شدید؟

قطعاً! عصرها که به مسجد می‌رفتیم، ساواکی‌ها اطراف مسجد کمین می‌کردند. اعلامیه‌ها را مردم می‌آوردند. یک خطیب سخنرانی می‌کرد و بعد چراغ‌ها را خاموش می‌کردیم. من عکس‌ها را در صحن مسجد می‌ریختم و اعلامیه‌ها را پخش می‌کردیم. وقتی چراغ‌ها دوباره روشن می‌شد، هیچ اثری از عکس‌ها و اعلامیه‌ها نبود؛ همه در جیب مردم جا خوش کرده بودند.

– از راهپیمایی‌ها بگویید؛ خاطره‌ای خاص دارید؟

به یاد دارم یک روز در امامزاده سید حمزه جمع شده بودیم که به راهپیمایی برویم. ناگهان یکی از بچه‌ها را دستگیر کردند. افسر شروع به بازجویی کرد و متوجه چیزی روی بازوی او شد. پرسید چی هست این؟ او گفت دعاست؛ مادرم بسته تا تیر نخورم. افسر تکانی خورد و گفت ما آدم‌کش نیستیم، مثل شماییم.

– لحظات خطرناک دیگری هم در ذهن دارید؟

بله، از میدان ساعت به سمت چهارراه منصور می‌رفتیم که مأموران رسیدند و ما فرار کردیم. وارد کوچه‌ای شدیم که به بازار می‌رسید. در زدیم و صاحب‌خانه ما را داخل برد. گفت در را ببندید و هرچه کوبیدند باز نکنید. صبحانه‌ای به ما داد و بعد از راهی امن دو به دو فراری‌مان داد.

– از لحظه ورود امام خمینی (ره) به کشور چه خاطره‌ای دارید؟

فرودگاه‌ها بسته بود و بختیار کری می‌خواند که مرغ طوفان است در گردباد انقلاب. مردم هم شعار می‌دادند بختیار، بختیار، نوکر بی‌اختیار، الین قانا باتمامیش الفرار الفرار (دستت به خون آلوده نشده فرار کن).

از ته دل شعار می‌دادند. وقتی امام (ره) وارد شدند، دنبال تلویزیون بودیم. یکی از فامیل‌ها تلویزیون سیاه‌وسفید داشت. ورود امام (ره) را زنده پخش می‌کردند. من همان لحظه عکس گرفتم.

اواسط برنامه قطع کردند، درگیری شد و تلویزیون‌ها را شکستند پس از آن افتادیم روی خط و خودمانی شدیم

هر روز حرف‌های امام (ره) را گوش داده و عمل می‌کردیم که ادامه دادیم تا رسیدیم به جنگ.

انقلاب تنها در صحنه‌های بزرگ شکل نمی‌گیرد؛ گاه در مسجدی کوچک، کوچه‌ای تنگ یا خانه‌ای بی‌ادعا رقم می‌خورد. خاطرات این عکاس از روزهای انقلاب، گواه بر شجاعت مردمی است که هر لحظه با خطر روبرو بودند اما عقب ننشستند. تصاویری که او با دوربینش ثبت کرد، امروز در ذهن تاریخ حک شده و نشان از روزهایی دارد که ملت ایران حماسه‌ای ماندگار آفریدند.



منبع:مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا